عدى بن حاتم مىگويد:«هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارتسپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كهگريختهام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پساز چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم…
]]>تعجب می کنم از کسی که احتیاط میکند از غذا به خاطر ترس از درد،پس چگونه احتیاط نمی کند ازگناه به خاطرترس آتش.
منبع:بحارالانوار،ج59،ص269
]]>